یک ماگ دوست داشتنی

کمی برای خودم

یک ماگ دوست داشتنی

کمی برای خودم

یک خاطره ی قدیمی

بعد از مدتها بی خبری و نبودن, توی تلگرام همزمان انلاین شده ایم...

بعد از مدتها نبودن , اولین حرفش خبر ازدواج او بوده و متعاقبش تبریک گفتن عادی من...

بعد از مدتهانبودن دیگر قلبم از حرف زدن با او دچار تپش نشد و فقط فقط هجوم خاطره ها بود که دلتنگم کرد...

راستش من ادم خاطره بازی هستم مخصوصا اگر سه سال از مجردی ام با همان ادم خط بالایی سپری شده باشد با ریز به ریز برنامه ریزیهای دونفره مان  درباره مراسم ازدواج و خانه رویایی 90متری و شرکت مشترکمان و حتی داشتن دخترکی بسیار شبیه من با نام باران...

وقتی حتی تا یک سال بعد از ازدواج با همسری ,گریه و دلتنگی مهمان قلب و چشم من بود و من مهمان بغل همسری و حرفهای دلگرم کننده ش و جمله ی ارامش بخش اون لیاقتتو نداشت و خدا میدونه الان چقدر داره حسرت و پشیمونی میخوره...

وقتی که هنوز تاریخ تولد و شماره تلفن و یادگاریهای کوچکش مهمان زهنم هست...

امشب وقتی تبریک گفتمش دلم نمیخواست بپرسم چرا اخرش این جور شد...چرا در اخرین لحظات7,8ماه غیب شدی و بعد عادی شد همه چیز و خیلی چراهای دیگر که ان 5سال پیش زیاد برایم سوال بود...

ولی الان و با داشته های الانم , میدانم خدا ان موقع ها بدجور دوستم داشت که نتیجه ش شد شکست عشقی من و بی تفاوتی ام برای ازدواج و عشق در یک نگاه برای همسری و تلاشش برای جواب بله ی من و در نهایت دو نفره شدنمان....الان بعد از سالها میدانم همسری بهترین ادمی بوده که میتوانسته در زندگی دونفره من وجود داشته باشد پس من خوشبختی این روزهایم را به افسردگی و حال بد ان روزهایم می بخشم ...

پس تو هم خوشبخت باش هر چند... 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.