یک ماگ دوست داشتنی

کمی برای خودم

یک ماگ دوست داشتنی

کمی برای خودم

مکالمه 4نصفه شبی من و دختری در حالیکه داره سیب زمینی سرخ کرده میخوره(پنج شنبه ها خواب دیروقت برای دختری ازاد است)

اون:مامان یه چیزی درباره دستشویی بهت بگم دعوام نمیکنی؟!!!

من:نه عزیزم بگو

اون:مامان میدونستی سیب زمینی و ج ی ش هر دوشون زردند !!!

من:اره عزیزم

اون:پس چراهمه سیب زمینی میخورند

من:خب چرا تو میخوری؟

اون:من همیشه روش سس قرمز میزنم تا  زرد نباشه!!!


امروز میخواستم خورشت قیمه درست کنم اصلا نمی تونستم به سیب زمینی سرخ کرده هاش نگاه کنم بعد دختری با یه اشتهایی همون سیب زمینی ها را بدون سس میخورد ادم فکر میکرد همه مکالمه بالایی توهمی بیش نبوده!!!!

پ.ن:یادمان رفته بود یک بیرون رفتن دونفره چه حسی دارد امروز وقتی بدون دلهره و نگرانی قدم میزدیم بهترین حس این روزها را داشت

خرید یک عدد لباس مجلسی و پسند کردن طلای هدیه ی به دنیا امدن پسری بدون عجله و دلشوره بدجور بر جانم نشست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.